نيروگاهي به نام عشق
زندگی بهتر
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودت خوش اومدي.

پيوندها
سفرنگار
وب سایت تخصصی دانشجویان مهندسی کامپیوتر
وب سایت تخصصی دانشجویان مدیریت و صنایع
وب سایت تخصصی دانشجویان مهندسی عمران
دانلود مقالات و تحقیق های دانشگاهی
دانلود پروژه ها و مقالات دانشگاهی
واصل
ادعیه برای انواع حاجات
همه چیز در مورد خودرو
مطالب گوناگون
بروزترین مطالب برای بهترینها
بزرگترین مرکز دانلود علمی آموزشی
ميلياردر جوان
فتوشاپ
بيمه كوثر5018
اس ام اس
اس ام اس جدید
only god
مشاوره براي جوانان
خانم روانشناس
دانلود رايگان سخنراني دكتر آزمنديان{تكنولوژي فكر}
دانلود رايگان كتاب صوتي كليد كاربردي قانون جذب{جك كنفيلد}
دانلود كتاب صوتي معجزه ذهن براي رسيدن به آرزوها{مرتضي احمدي منش}
دانلود كتاب صوتي پرفروش راز{راندا برن}
دانلود كتاب صوتي هدف{برايان تريسي}
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رازهاي موفقيت و آدرس movafaghiat20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 159
بازدید کل : 119807
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:نیروی عشق,نیروگاه عشق, :: 20:40 :: نويسنده : جواد كرمي

  شكل و شمايل دنيا را، چه چيزهايي مشخص مي‌كند؟ دنيا را چه چيزهايي عوض مي‌كند، تحت‌تاثير قرار مي‌دهد و مسيرش را تغيير مي‌دهد؟ بعضي‌ها مي‌گويند قدرت اراده انسان‌ها است كه تاريخ را مي‌سازد و اجتماع و روابط بين انسان‌ها را. بعضي مي‌گويند نياز است. بعضي‌ها مي‌گويند عقل و تعقل و دورانديشي است. بعضي‌ها مي‌گويند حس تملك و مالك شدن است. ظاهرا قوي‌ترين استدلال، مربوط به همان قدرت اراده است. به قول شوپنهاور، فيلسوف بدبين آلماني، گاهي وقت‌ها شما ممكن است كسي را با روش‌هاي منطقي قانع كنيد، اما طرف زير بار حرف شما نرود. در اين صورت شما نه با مغز و انديشه طرف مقابلتان، كه با قدرت اراده او سر و كار داريد؛ اراده‌اي كه نمي‌خواهد اين حرف را قبول كند، هر چقدر هم كه شما خودتان را بكشيد. 
اما من يكي كه فكر مي‌كنم دو احساس است كه جهان انسان‌ها را مي‌سازد: عشق و در كنار آن، حرص و طمع. انسان‌ها عاشق چيزي يا كاري يا كسي مي‌شوند و براي اين عشق و نشان دادن آن، كارهاي فوق‌العاده‌اي انجام مي‌دهند. در واقع اين عشق، قدرت حركت فراوان و انرژي‌ بسيار به آنها مي‌بخشد تا به سرعت حركت كنند و از حركت كردن، خسته نشوند. حالا اين عشق، مي‌تواند مدل‌هاي مختلف داشته باشد؛ از عشق فرهاد به شيرين گرفته تا عشق يك خطاط مثل ميرعماد به خط‌نويسي يا عشق يك فوتباليست به فوتبال بازي كردن. به ليونل مسي نگاه كنيد. او فقط عاشق فوتبال بازي كردن است و دوست دارد كه بازي كند و باز هم بازي كند و باز هم بازي و همين عشق است كه باعث شده تا سطح فوتبال جهان، بالاتر از ايني كه هست، برود؛ تنها به خاطر عشق بي‌حد و حصر و بلاشرط يك انسان به فعاليتي به نام فوتبال. حالا در كنار اين عشق، مي‌توان به عشق فردي مثل گاندي به رهايي مردمش از چنگ انگليسي‌ها هم توجه كرد كه باعث شد در اين راه و در راه متحد كردن هندي‌ها، حتي جانش را هم بگذارد. از اين عشق‌ها، مي‌توان بسيار مثال آورد و ليست كرد؛ بي‌پايان است. 
مستطيل بزرگ ذره‌ها
در كنار اين احساس، بايد به حرص و طمع هم اشاره كرد. طمع و حرص، پاياني ندارد. همين چند سال پيش بود كه فعاليت‌هاي شركت‌هاي هرمي ناگهان اوج گرفت و بسياري را درگير خودش كرد. تا حدي كه همين الان هم، بازمانده‌هاي اين جريان را داريم مي‌بينيم. چرا خيلي از مردم درگير شركت‌هاي هرمي شدند؟ حرص و طمع پولدار شدن؛ البته بدون هيچ زحمتي. حرص و طمع، باعث مي‌شود يك پولدار بي‌مسووليت، حتي از خانواده و اجتماعش هم بزند تا بتواند بيشتر و بيشتر داشته باشد. براي او، بيشتر و بيشتر داشتن مهم است. 
حرص و عشق، شايد خيلي شبيه به هم باشند؛ اما يك تفاوت عمده دارند. عشق، با احترام به معشوق همراه است و با حفظ او و بهتر و بهتر شدنش. اما حرص و طمع، همراه با خودخواهي است؛ ربطي به بهتر و بهتر شدن ديگري ندارد. در حرص و طمع، فرد مي‌خواهد بيشتر و بيشتر داشته باشد و در اين راه، ديگران اصلا برايش مهم نيستند. اين است تفاوت بزرگ عشق و حرص، عشق و طمع؛ در عشق، شما در اختيار حوزه مورد علاقه‌تان هستيد؛ در حرص و طمع، حوزه مورد علاقه‌تان در اختيار شما.
اين نيروها، باعث و باني حركت‌هاي بسياري بوده، هستند و نيز خواهند بود. شايد خود شما هم تا حالا بارها و بارها درگير اين احساسات بوده‌ايد و نيروي عظيمي را كه در شما ايجاد كرده‌اند، از نزديك حس كرده باشيد. مساله بسيار مهم در اين باره، اين است كه يك اتفاق فردي، مي‌تواند تاثيرات اجتماعي و عمومي بسياري به جا بگذارد. وقتي كه عشق اتفاق مي‌افتد، وقتي كه حرص و طمع اتفاق مي‌افتد، در واقع اين خود فرد است كه درگير اين احساسات مي‌شود. اما وقتي كه درگير شدن با اين احساسات ادامه پيدا مي‌كند، روي او اثر مي‌گذارند و او را، تبديل به انسان و شخص ديگري مي‌كنند؛ شخصي كه مي‌خواهد در حوزه مورد علاقه‌اش پيش برود و عشق و طمع و حرص را در آن تجربه كند. اين حس عظيم پيش رفتن در حوزه مورد علاقه، منجر به نوعي كمال در آن حوزه شده و در نتيجه، اثر خودش را مي‌گذارد. 
انگار كه در يك مستطيل بزرگ، هزاران ذره در حال حركت هستند؛ هزاران ذره. اين ذره‌ها، البته جاذبه و دافعه هم دارند. از هم دفع مي‌شوند، به هم جذب مي‌شوند؛ درست مثل ما انسان‌ها كه از كساني كه دوستشان نداريم، دور مي‌شويم و به كساني كه دوستشان مي‌داريم، جذب مي‌شويم. وقتي كه احساسات عشق و حرص و طمع در فردي و ذره‌اي شكل مي‌گيرد، باعث مي‌شود كه آن ذره، قوه دافعه يا جاذبه زيادي داشته باشد؛ در نتيجه ذره‌هاي بيشتري را به خودش جذب مي‌كند يا از خودش دفع مي‌كند. مهم اين‌جاست كه او در كل اين مستطيل، اثرگذار است؛ و اين اثرگذاري، نتيجه يك اتفاق كاملا فردي مثل عشق ورزيدن است، مثل طمع‌ورزي و مثل حرص. جالب اين‌جاست كه در غالب موارد هم، فرد يا ذره، اصلا قصد اين تاثيرگذاري را نداشته، اما اين اتفاق به خودي خود افتاده است. اين است قدرت عشق، قدرت حرص و طمع. ما كدام را انتخاب مي‌كنيم؟ انتخاب با خود شماست، اما نبايد از ياد ببريد كه اگر درگير چنين احساساتي شديد، به ذره‌هايي بزرگ و موثر در مستطيل بزرگ جامعه تبديل خواهيد شد؛ پس اين‌قدر نگوييد كه جامعه روي ما اثر مي‌گذارد، ما نيز داريم روي جامعه‌مان اثر مي‌گذاريم؛ به همين راحتي. 
***
شما جزو آرام‌ها يا ناآرام‌ها هستيد؟
بعضي آدم‌ها ذاتا آرام هستند و بعضي‌ها هم، ذاتا دوست دارند ديناميك باشند و فعال. اين، به نوع تربيت و تا حدودي، ويژگي‌هاي فيزيكي و بدني هر شخصي برمي‌گردد. بعضي‌ها، در اوج شديدترين استرس‌ها هم، كاملا آرام هستند و اين، آرامش است كه به آنها، امكان فعال بودن و حركت كردن را مي‌دهد. اتفاقا ممكن است كه با اين خلق و خوي‌شان، خيلي‌ها را هم عصباني كنند؛ ولي چه كار كنند؟ آنها ذاتا آرام هستند و با آرامش پيش مي‌روند؛ مثل كوه مي‌مانند، آرام و ثابت. 
اما بعضي‌ها هم با حركت كردن و اين طرف و آن طرف و استرس است كه جان مي‌گيرند و آدرنالين خونشان بالا مي‌رود و در نتيجه، بهتر و بيشتر مي‌توانند فعاليت كنند و كاري را انجام بدهند. اين گروه، نمي‌توانند يك‌جا بنشينند و تماشا كنند كه اتفاقي دارد مي‌افتد. حتما بايد بلند شوند و بروند جلو و كاري بكنند. ذاتا اين‌جوري هستند و نمي‌شود كاريش كرد. نمي‌شود به آنها گفت كه آرام بنشينند و منتظر بمانند؛ با انتظار و منتظر ديگران و شرايط ماندن، نسبتي ندارند. جوش زيادي مي‌زنند و در اين چارچوب، قدرت و نيروي حركت پيدا مي‌كنند. درست مثل رودخانه‌اي خروشان مي‌مانند كه حتما بايد بروند. 
حتي در حوزه مراقبه‌هاي‌ مذهبي هم، به اين خصوصيات انسان‌ها توجه شده است. مراقبه‌هايي داريم كه خاص آدم‌هاي آرام است و مراقبه‌هايي كه خاص آدم‌هاي فعال و پرجنب و جوش. كاري به اينها نداريم، تنها مي‌خواهيم از اين خصوصيت انسان‌ها، براي برنامه‌ريزي‌هاي دقيق‌تر و بهتر استفاده كنيم. 
لطفا اداي خودت را دربياور
اگر انسان‌هاي آرام، برنامه‌هايي پرجنب و جوش بريزند، شكست خواهند خورد. اگر انسان‌هاي پرجنب و جوش هم، برنامه‌هايي آرام بريزند، شكست خواهند خورد. طبيعي است كه انسان‌ها، اگر برنامه‌اي هماهنگ با طبيعتشان بريزند، موفق‌تر خواهند شد. وقتي شما برنامه‌ريزيتان، هماهنگ با خصوصيات شخصي و دروني‌تان باشد، ديگر زور زيادي نمي‌زنيد و زحمت زيادي نمي‌كشيد كه مثلا از پرجنب و جوش بودن، به مرحله آرام بودن برسيد. شما، ضعف‌ها و قوت‌هايي داريد. خودشناسي، به شما توانايي درك اين ضعف‌ها و قوت‌ها را مي‌دهد و در كنارش، به شما اين امكان را هم مي‌دهد كه تهديدها را، تبديل به فرصت كنيد. من به شخصه، تا سال‌ها فكر مي‌كردم كه آرام بودن، در كار پرجنب و جوشي چون روزنامه‌نگاري كه سرعت، در آن حرف اول را مي‌زند، يك تهديد به‌شمار مي‌رود. اين آرام بودن، به من اجازه نمي‌داد درگير استرس شوم و اين درگير استرس نشدن، به من اجازه اضطرار نمي‌داد؛ در نتيجه فعاليت زيادي نمي‌كردم. خب، اين از نظر من يك تهديد بود؛ آن هم در شغلي كه نياز به برونگرايي بسياري داشت و نياز به برقراري ارتباط‌هاي فراوان با ديگران. 
خب، حالا چه ‌بايد كرد؟ تهديدي به نام آرام بودن در ميان است، چه بايد كرد؟ طبيعي است كه اين تهديد، بايد تبديل به يك فرصت شود. براي اين كار هم، به يك ديپلماسي فعال در خودمان نياز داريم كه بتواند خودمان را، قانع كند كه اين كار را بكنيم. به ياد مي‌آورم كه بارها، برنامه‌هاي حركت‌محور و پرجنب و جوش هم طراحي كردم، اما هر بار در اجرايي كردنشان شكست خوردم. من از همان اول هم اشتباه مي‌كردم؛ بايد آرام بودنم را مي‌پذيرفتم و اين تهديد را، تبديل به يك فرصت مي‌كردم. 
البته بقيه‌اش زياد مهم نيست؛ مهم اين است كه چنين هماهنگي‌اي بايد درك شود. با درك اين هماهنگي، برنامه‌هاي ما، خالص و صادق خواهند بود و از رياكاري در آنها، خبري نخواهد بود. رياكاري در برنامه‌ها و در رفتارها، دافعه بسياري ايجاد مي‌كند. تنها كافي است خودتان را از بيرون ببينيد وقتي كه آدم آرامي هستيد و مي‌خواهيد اداي آدم‌هاي پرجنب و جوش را دربياوريد، چقدر خنده‌دار مي‌شويد. يا اين‌كه وقتي پرجنب و جوش‌ايد، مي‌خواهيد اداي آدم‌هاي آرام را دربياوريد، چقدر طنز از آب درخواهد آمد. نيازي به ادا درآوردن نيست؟ تنها كافي است كه سركي به درون خودتان بكشيد و ببينيد چه تيپ آدمي هستيد. تنها كافي است اداي خودتان را دربياوريد، همين.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: